1: مدل مفهومی بازآفرینی روابط چند سویة قوّة خیال با دیگر قوا
1ـ2ـ2ـ حلقة رابط بین محسوسات و معقولات
امر دیگری که تبیین کنندة جایگاه قوة خیال در ادراک و، به تبع، در افعال انسان است، این نکته است که قوّة خیال، حلقة رابط میان محسوسات و معقولات است. هابز، واسطهگری قوة خیال بین احساس و تعقّل را با عنوان «احساس ضعیف شده» یاد کرده است (Louise Gill & Pellegrin, 2006: 334). پس از آنکه نفس از راه حواس ظاهری به ادراکات حسی دست یافت، صورتهای محسوس خارجی در حسّ مشترک و خزانة آن (خیال) مرتسم میشوند و بدینسان، صورت خارجی محسوس به صورت حسّی و صورت حسّی به صورت خیالی ارتقا مییابد (حسینزاده، 1385: 79).
خیال ـ که مخزن حسّ مشترک است ـ در دسترس قوّه دیگری است که آزادانه، در آن تصرّفهای گوناگون دارد که یکی، در سیر صعودِ محسوس به معقول؛ و دیگری، در سیر نزولِ معقول به محسوس ایفای نقش میکند. این قوّة فائقه، به ترتیب متصرّفه و متفکّره و متخیّله نامیده میشود. به تعبیری، قوّة خیال رابط بین محسوسات و معقولات است و اگر نقش خود را در این دو جنبه ایفا نکند، این پیوند قطع میشود و هیچ محسوسی معقول و نیز هیچ معقولی محسوس نمیشود (جوادی آملی، 1389: 194).
ملاصدرا، از این هم فراتر رفته و برای نفس، استنباط معانی مجرّد را از مجرای خیال دانسته و گفته است: «یستنبط النفس من الخیالات المعانی المجرّدة و یتفطّن بها منها» (صدرالدین شیرازی، 1354: 361)؛ یعنی نفس، معانی مجرد را از خیالات استنباط مینماید و از طریق آنها متوجّه معانی مجرد میشود. در قرن سیزدهم میلادی نیز برخی فیلسوفان غربی ادعا میکردند که معرفت با خیال ارتباط دارد و تنها از طریق خیال است که میتوان به معرفت دست یافت (Lagerlund, 2007: 27).
1ـ2ـ3ـ خیال به مثابه ملکهای نفسانی در حفظ صور محسوسات
از نکات اساسی دیگر در باب جایگاه خیال آن است که خیال، نقش ملکهای نفسانی را در حفظ صور محسوسات دارد و این عملکرد قوة خیال، انسان را از انجام فعل جدید در جهت کسب صور مورد نیاز مستغنی مینماید.
در باب مغایرت خیال و حس مشترک، در پاسخ به اشکالی از فخر رازی، ملاصدرا تبیینی خاص را به کار برده است. نفس به لحاظ ادراک، گاه در مرتبهای بسر میبرد که برای تحصیل معقولات، نیاز به مقدماتی همچون تفکّر و استدلال؛ و برای ادراک جزئیات، نیاز به اموری همچون احساس دارد. تا هنگامی که نفس در این مرتبه قرار دارد، به مجرد آنکه از مدرکات خویش غافل شود، این مدرکات از خاطر محو میشوند و برای ادراک مجدّد این امور، نفس به ناچار باید بار دیگر آن مقدمات را طیّ نماید. نفس همواره در این مرتبه باقی نمیماند؛ بلکه پس از تکرار تفکّر به مرحلهای میرسد که توجّه و اتصال به عقل فعال، به صورت ملکه درمیآید. در این مرتبه، نفس بدون آنکه نیازی به طیّ مقدمات متعارف داشته باشد، میتواند بار دیگر به ادراک معقولات و محسوسات نائل آید. بر همین اساس، حسّ مشترک، مرتبهای از نفس است که صرفاً صور محسوس را درک میکند. در این مرتبه، به مجرد غفلت، صورت مزبور محو شده و تصوّر مجدّد آن نیاز به احساس جدید دارد. پس از آنکه نفس کاملتر گردید، واجد ملکهای میشود که با آن میتواند به راحتی صور محسوسِ رختبربسته را دوباره ـ در حالی که ارتباط با مابهازاء خارجی قطع شده است ـ در ذهن خود حاضر نماید (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 213-214؛ مصباح یزدی، 1375، ج1: 398-400). این قوّة خیال است که به مثابه ملکهای نفسانی، در حفظ صور محسوسات نقشآفرینی میکند.
دیگر قوای نفس
(واهمه و متصرفه)
|
اختزان در خیال
توسط حس مشترک
|
2: سیر صعود از صور محسوس خارجی به معانی مجرّد با واسطهگری قوّة خیال
|
1ـ2ـ4ـ حضور خیال در فرآیند صدور افعال
ملاصدرا، در تبیین فرآیند صدور افعال از انسان، در موارد متعدّدی، به دادههای خیالی به عنوان مبدأ افعال اشاره کرده است. به عنوان نمونه، در «مبدأ و معاد» گفته است که اراده در ما، شوق مؤکدی است که در ادامۀ داعی حاصل میشود؛ که آن داعی، تصوّر چیزی است ملائم، به تصوّر علمی یا ظنّی و یا تخیّلی (صدرالدین شیرازی، 1354: 135).[i] در چنین مواردی، نقش خیال و صور خیالی در افعال انسان، به صراحت در بیان ملاصدرا مشهود است.
لکن مسئلة قابل طرح چنین است که آیا خیال، صرفاً خازن صور است و یا مدرِک آنها نیز میباشد؟ منشأ پیدایش این مسئله، بسیاریِ افعالی است که به خیال انسان منسوب میشود؛ اگر قوهای از قوا، این چنین در افعال انسان تأثیر گذار است، پس چگونه میشود صرفاً خازن باشد ـ که نوعی عملکرد انفعالی است ـ در حالی که منشأیت اثر در شکلگیری فعل، این انتظار را به وجود میآورد که خیال، قوهای فراتر از یک قوّة صرفاً انفعالی باشد.
در باب اینکه «قوّة خیال، صرفاً حافظ صور است و یا مدرکِ آنها نیز میباشد»، نظرات گوناگونی وجود دارد. ملاصدرا، در غالب آثار خود، این قوّه را «مدرِک» نمیشمارد؛ بلکه در قسم حواس باطنی، عملکرد آن را صرفاً حفظ صور میداند. او در «اسفار»، در استدلال بر این مدعا که «خیال جایگاه ادراکی ندارد» گفته است:
اگر خیال فقط حافظ صور نباشد (بلکه اگر مدرک هم باشد)، باید هر چه در آن انبار شده، متمثَل و مشاهَد باشد؛ در حالی که چنین نیست (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 210). این استدلال را میتوان در قالب منطق جدید چنین بازسازی کرد:
دادههای اولیّه:
x مدرِک باشد.
|
Px:
|
هر چه در x هست، متمثّل و مشاهد باشد.
|
Qx:
|
خیال
|
a:
|
قالب استدلال به صورت کلّی:
1) (x)( Px Qx)
|
A
|
|
2) (x) Qx
|
A
|
|
3) (x)( Px Qx) & Qx
|
|
Px
|
حال در مورد خیال، اگر خیال مدرِک باشد، هر چه در آن انبار شده، متمثَل و مشاهَد میباشد؛ پس Pa Qaمحقّق است. از دیگر سو، هر آنچه در خیال هست، متمثل و مشاهد خیال نیست، پس Qa محقّق میباشد. حال:
1) Pa Qa
|
|
فرض
|
2) Qa
|
|
فرض
|
3) Pa
|
1و2
|
رفع تالی
|
نتیجة استدلال Pa است و این بدان معناست که خیال، مدرِک صور نیست.
البته ملاصدرا در بعضی موارد، این قوّه را در زمرة قوای ادراکی نیز نام برده است (صدرالدین شیرازی، 1354: 242- 245). تقسیمبندی خواجة طوسی در «شرح اشارات» (نصیرالدین طوسی، 1375، ج2: 331) میتواند راهنمای ما در فهم چنین بیانی باشد. خواجه وجه ضبط حواس باطنی در پنج قسم را چنین تشریح کرده است: حواس باطنی یا مدرِکاند و یا مُعین در ادراک. حواس مدرِکه یا مدرِک صورند و یا مدرک معانی. معین در ادراک نیز یا حافظ است و یا متصرفه. حافظه نیز یا حافظ صور است (خیال) و یا حافظ معانی (حافظه).
مقصود ما، توجّه به قسم «معین در ادراک» است. به نظر میرسد مواردی که ملاصدرا خیال را به منزلة قوهای ادراکی نام برده، ناظرست بر حیثیت «معین در ادراک» بودنِ این قوه. در باب مراحل صدور فعل از انسان و جایگاه قوّة خیال و صور خیالی نیز بحث بر همین منوال است. خیال و صور آن، در افعال صادر شده از انسان بسیار اثر گذارند؛ ولی این تأثیر گذاری، از مجرای در اختیار قرار دادن صور خیالی در خدمت واهمه، متصرفه، حسّ مشترک (و به نوعی عقل عملی) میباشد. در مرحلة شکلگیری شوق در انسان، پیش از تحقّق فعل، صور خیالی نقش اساسی را ایفا میکنند. این نکته، به صورت خاص، در نوزادان و کودکان ـ که هنوز در مراحل پایین تکامل و شدّت وجودی میباشند و «معانی» کامل برای آنها شکل نگرفته ـ نمود بیشتری دارد.[ii] کودکان میتوانند به وسیلة صورتهای خیالی خود، بدون توجّه به مفاهیم ضروری باور، به حالتهای ذهنی معتقد باشند (Currie & Ravenscroft, 2002: 158).
از اهمّ مواردی که به نقش قوّة خیال در افعال انسان تصریح میشود، بحث غایت و مباحث مربوط به افعال عبث و دیگر افعال مشابه است. در ادامه، ضمن تبیین و ارائه مثال، جایگاه قوّة خیال در چنین افعالی تشریح میگردد. فعل، به اعتبار غایت آن، به هفت قسم تقسیم میشود. در راستای تبیین بهتر، ابتدا اقسام این افعال را در قالب نمودار ارائه مینماییم:
3: اقسام افعال
اگر مبدأ أبعد فعل (یا حرکت) تفکّر و تعقّل باشد، فعل یا «محکم» است یا «باطل». اگر مبدأ أبعد فعل تخیّل باشد، آنگاه اگر غایت قوّة شوقیه (ما لأجله الحرکه) و غایت قوّة عامله (ما إلیه الحرکه) یکی باشد، چنین فعلی «عبث» نامیده میشود. البته این عبث اصطلاحی است. به عنوان مثال، آنگاه که شخص X ـ به جهت خستگی از بودنِ در مکان a ـ از مکان a به مکان b میرود، صورت مکان b را تخیل نموده و سپس مشتاق به مکان b میشود. مکان b هم غایت شوقیه است و هم غایت قوّة عامله.
اما اگر مبدأ أبعد فعل تخیّل باشد و غایت شوقیه و عامله متحد نباشند، آنگاه اگر بدون ضمیمه شدن امر دیگری باشد، «گزاف» است؛ مثل بازی کودکان که غایت اعمالشان یک لذّت خیالی است و طفل از حرکت و افعال خود لذّت میبرد. اما اگر امر دیگری به تخیّل ضمیمه شود و آن امر دیگر، عادت، خلق و خوی و ملکه نفسانی باشد، فعل «عادی» است؛ مثل بازی با ریش و یا تسبیح. اگر امر دیگر ضمیمه شده به تخیل، طبع باشد، فعل «طبیعی» است؛ مثل تنفس (شیروانی، 1388: 181؛ سبزواری، 1369-1379، ج2: 426). و اگر مبدأ ابعد فعل تخیّل باشد و مزاج به آن ضمیمه شود و سبب صدور فعل گردد، فعل «مزاجی» است؛ مانند حرکاتی که مریض در بستر انجام میدهد یا آه و نالهها و گریههایی که میکند. بیمار، به این افعال شوقی پیدا میکند و از آنها لذّت جزئی خیالی میبرد. یا مانند جابهجا شدن از یک پهلو که شخص را خسته کرده به پهلوی دیگر (سبزواری، 1369-1379، ج2: 422-431؛ شیرازی، 1387: 765-766؛ صدرالدین شیرازی، 1981، ج2: 251-252؛ شیروانی، 1388: 177- 185).
در شرح این شقوق، با اندکی اغماض در تفاوت خیال و تخیّل و ... مطلب را بیان نمودهایم. غرض آن است که بگوییم افعالی از انسان صادر میگردند که در آنها، صور خیالی منشأ و مبدأ ایجاد شوق برای انجام فعل هستند.
1ـ2ـ5ـ لذّتجویی قوّة خیال
از مجاری دیگر تأثیر قوّة خیال در افعال انسان، بحث لذّتجویی قوّة خیال ـ فی نفسه ـ است. ملاصدرا، در آثار مختلف، ذیل بحث سعادت حقیقی تصریح کرده است که هر کدام از قوا، لذّت خویش را داراست و آن را میطلبد (صدرالدین شیرازی، 1360: 249؛ همو، 1363: 586). در این میان، لذّت قوّة خیال، تصوّر صورتهای نیکو است، و خیال آن را مطلوب میشمارد (صدرالدین شیرازی، 1981، ج9: 127). محتمل است که قوّة شوقیه، این طلبِ موجود در قوّة خیال را پیگیری کرده و در نهایت، در صورت تأکّد شوق و تعلّق اراده به آن، فعل خارجی نیز تحقّق یابد.
بر همین مبنا، مجرایی مهم از حضور قوّة خیال در افعال انسان تبیین میگردد. در بعضی موارد، مطلوبیّت تصوّرات خیالی افزون گشته و شوق به آنها شدّت مییابد و منشأ عشقورزی میگردد. ملاصدرا در باب سهگانة تصوّر / عشقورزی / فعل گفته است: «تصوّر الجمال سبب العشق و العشق سبب الطلب أی الإرادة و الطلب سبب الحرکة» (صدرالدین شیرازی، 1363: 377؛ همو، 1354: 184). تصوّر جمال ـ که یک عمل ادراکی است و میتوان آن را اعم از تصوّر خیالی یا وهمی دانست ـ سبب عشق (افراط شوق به اتحاد)[iii] میشود که ادامۀ این شوق مفرط، به طلب و اراده و در نهایت به صدور فعل منجر میگردد.
نکتة پایانی در این بخش اینکه تحقیقات متعدّد در فلسفه و روانشناسی در غرب به این نتیجه رسیدهاند که تخیّل میتواند در افعال آیندة فرد اثر بگذارد و باعث میشود که افعال متخیله به وقوع خارجی برسند (Garry & Polaschek, 2000: 7). نزدیک به همین نظر، آگوستین معتقد است که تخیّل، قدرت ایجادی دارد و «تخیّل یک امر» باعث ایجاد و وقوع آن در آینده میشود (Breyfogle, 1994: 216). در تحلیل مکانیسم این فرآیند، تمسّک به تقریر پیشین ملاصدرا در «لذّت مخصوص قوّة خیال» راهگشا خواهد بود. به نظر میرسد کلید فهم «فرآیند تحقّق خارجی و صدور افعال مورد نظر روانشناسان جدید»، توجّه به این نکته است که خیال، تصوّر مستحسنات را نیکو میشمارد و کششی به سمت آنها در انسان ایجاد مینماید. اگر این کشش و شوق تأکّد یابد، صدور فعل متناسب با خود را در پی خواهد داشت.
2ـ وهم
در بخش دوم، همچون بخش ابتدایی، ابتدا به چیستی قوّة وهم و سپس پاسخ مسئلۀ اساسی پژوهش در موضوع آن میپردازیم.
2ـ1ـ چیستی قوّة وهم
مدرَکات انسان یا معانی هستند و یا صور. معانی بر دو قسماند: معانی کلّی، و معانی جزئی. معانی ادراکاتی هستند که از طریق حواس ظاهری به دست نمیآیند؛ مانند محبّت، کینه و دشمنی. گاهی این معانی کلّی هستند؛ مانند مفهوم کلّی محبّت و یا مفهوم کلّی عداوت و دشمنی، که اینها را قوّة عاقله درک میکند. و گاهی نیز این معانی جزئی هستند؛ مانند محبّت مادر و پدر شخصی خاصّ به او، و یا دشمنی فرد خاصّ و امثال اینها. این معانی جزئی را وهم ادراک میکند (شیرازی، 1387: 1763).
2ـ2ـ جایگاه قوّة وهم در گسترۀ ادراکات و افعال
2ـ2ـ1ـ تحلیل جایگاه وهم با اسلوبی توسعهای
در مباحث مربوط به فرآیند صدور فعل، ملاصدرا در عبارات و توضیحات خود، همواره قوای ادراکی و تصوّر و تصدیق ناشی از آنها را به عنوان مبدئی بعید برای افعال اختیاری خارجی نام برده است (صدرالدین شیرازی، 1366ـالف، ج5: 219-220؛ همو، 1981، ج6: 354-355). قوّة وهم نیز به عنوان یکی از قوای مدرکه (مدرِک معانی جزئی)، حائز چنین جایگاهی است. نفس به واسطۀ قوا، علت بعید افعال اختیاری است. عضلات، محرّک قریب اعضای انسان هستند. محرّک این عضلات، قوّة فاعله بوده و پیش از آن، قوّة شوقیه است. پیش از شوقیه نیز تصوّر به فائده و تصدیق آن است. پیش از این تصور و تصدیق فائده، اگر حرکت حیوانی باشد، نفس حیوانی با دو قوۀ وهمی و خیالی خود علّت است؛ و چنانچه حرکت فکری باشد، نفس عاقله به وسیله عقل عملی علّت است (صدرالدین شیرازی، بیتا: 234).
در این عبارت، ملاصدرا از قوّة واهمه به عنوان یکی از قوای نفس حیوانی، در نقش مبدأ أبعد افعال، نام برده است.[iv] مراد از افعال حیوانی، افعالی است که از نفس حیوانی سر میزند و علاوه بر حیوانات، در انسان نیز مشاهده میشود؛ بسیاری از افعال انسانها نیز منشأ عقلایی ندارد و صرفاً پیرو خواستهای حیوانی، فعلی صادر شده است.
4: مدل مفهومی جایگاه وهم در میان مبادی صدور افعال
علیرغم اینکه ملاصدرا در این عبارت، از واهمه به عنوان یکی از مبادی افعال نام برده است؛ اما شأن قوّة وهم و حقّ مطلب پیرامون آن در حوزة ادراکات و افعال، چنین نیست که وهم، صرفاً قوهای ادراکی در کنار سایر قوای ادراکیِ حیوان باشد. قوّة واهمه، جایگاهی بس رفیع در میان قوا و به تبع، در فرآیند صدور افعال انسان دارد. این جایگاه، با مقایسة تطبیقی عبارات ملاصدرا در آثار مختلف وی نمایان میگردد.
گر چه در عبارت پیشین، ملاصدرا خیال را در کنار وهم، از مبادی ادراکی برشمرده است؛ لکن در «مفاتیح الغیب» تصریح کرده است که در افعال ارادی، خیال قوهای در خدمت وهم است: «فللحرکات الاختیاریة مباد مترتبة أبعدها عن عالم الحرکات و المواد الخیال أو الوهم بتوسطه أو ما فوقهما بتوسطهما ثم القوة الشوقیة» (صدرالدین شیرازی، 1363: 504). ضمیر «ـه» در «بتوسطه» به «الخیال» باز میگردد و ضمیر «هما» نیز به «الخیال» و «الوهم» رجوع دارد و مراد از «مافوقهما»، عقل عملی است.
ایشان در اثبات قوّة وهمیه بیان کرده است که از جمله ادراکات قوّة واهمه، صوری است که امکان ادراک آنها وجود دارد ولی حواس ظاهری، در حال این ادراک فعّال نمیباشند، بر همین اساس، قوّة واهمه به خزانة صور ـ که قوه خیال است ـ مراجعه میکند و از آن بهره میجوید (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 215). بر این اساس، چنانچه تصمیم به فعلی داشته باشیم که مبتنی بر صورتی خیالی باشد، قوّة واهمه وارد عمل شده و آنها را ادراک مینماید.
ملاصدرا، در «اسفار»، علاوه بر قوّة خیال، قوّة ادراکی دیگری را نیز در خدمت وهم قرار میدهد: «هی (المتصرفة) قوة للوهم و بتوسطه للعقل» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 215). در این عبارت، ملاصدرا قوّة متصرفه را در خدمت وهم دانسته و وهم را رابط میان عقل و متصرفه برشمرده است. در چنین مواردی، همانگونه که مبرهن است، علاوه بر آنکه ملاصدرا از تسلّط واهمه بر دیگر قوای ادراکی سخن میراند، بر این نکته نیز همواره تأکید مینماید که قوّة عاقله، در افعال خود، دیگر قوا را از مجرای قوّة واهمه به خدمت میگیرد.
در عبارت دیگری در «مفاتیح الغیب»، دامنة وهم توسعه یافته، و ملاصدرا گفته است: «الوهم الرئیس للقوى الإدراکیة للحیوان کالشوقیة للقوى التحریکیة له» (صدرالدین شیرازی، 1363: 507)؛ وهم، رئیس قوای ادراکیِ حیوان است، همان گونه که قوّة شوقیه، رئیس قوای تحریکی حیوان است. این قوة واهمه است که حاکم بر قلمرو وجود حیوان (و انسان در افعال حیوانیاش) میباشد. در تبیین رابطة چهارسویة فعل، وهم، سایر قوای ادراک حیوانی، و عقل، ملاصدرا بر این باور است که تمام قوای ادراکی، آلات وهماند و نسبت افعال به آنها، مانند نسبت فعل است به آلت؛ در حالی که فعل، در واقع منسوب به صاحب آلت (وهم) است نه به آلت (صدرالدین شیرازی، 1981، ج8: 220). به عبارتی، در تمام افعالی که طبق تقریرهای مختلف، به قوای ادراکی مختلف حیوان نسبت داده میشود، این قوای ادراکی در نقش آلت تحقّق آن فعل میباشند و فاعل اصلی «وهم» است؛ برای مثال، وقتی شخص x با آلتی همچون تبر درختی را قطع مینماید، قطع درخت را میتوان به آن تبر منسوب کرد ولی واقع مطلب چنین است که فاعل حقیقی شخص x است و تبر، صرفاً آلت این فعل است.
در «الشواهد الربوبیه»، در تفسیر مطلبی از کتاب «شفا» (ابنسینا، 1404، ج2: 150)، ملاصدرا گفته است که مقصود وی آن است که «أن للوهم رئاسة على هذه القوى و هی جنوده و خدمه»؛ وهم بر این قوا ریاست دارد و این قوا، کارگزاران و خدمت گزاران اویند (صدرالدین شیرازی، 1360: 195).
در نهایت، ملاصدرا سیطرة وهم را نه صرفاً بر قوای ادراکی حیوان، بلکه بر همة قوای حیوانی دانسته است: «القوة الوهمیة ... أنها الرئیس المطلق فی الحیوان» (صدرالدین شیرازی، 1354: 248؛ همو، 1422: 237). مؤیّد این سلطۀ مطلقه واهمه، این نکته است که او، هر چند محلّ قوّة واهمه را بخش مؤخّر از تجویف وسط مغز دانسته، اما تأکید کرده که کلّ مغز، آلت تصرّف واهمه میباشد (صدرالدین شیرازی، 1354: 248؛ همو، 1422: 237).
در ادامة تعالی جایگاه قوّة واهمه در گسترة نفس و تأثیر آن در ادراکات و افعال، تعلیقة حکیم سبزواری بر «الشواهد الربوبیه»، ما را به نکتهای بدیع رهنون میشود. ایشان در شرح عبارتی از این کتاب، جایگاه قوّة واهمه را به اعلا مرتبة خویش رسانده و گفته است: «إن النفس الحیوانیة هی الوهم و ما عداه من القوى آلات له». یعنی در نهایت، به نوعی اینهمانی بین نفس حیوانی و قوّة وهم میرسیم؛ نفس حیوانی همان وهم است و سایر قوای حیوانی، آلات آن میباشند (سبزواری، 1360: 657).[v]
2ـ2ـ2ـ نقش وهم در ایجاد خطاهای ادراکی
از دیگر مجاری مهم تأثیر قوّة وهم در انسان، نقش این قوّه در ایجاد خطاهای ادراکی است که این خطاهای ادراکی، به نوبة خود مبدأ صدور افعال بسیاری از انسان میشوند. در ذیل این بحث است که نقش اساسی وهم در بسیاری از ادراکات و افعال انسانها فهم میشود. در هم آمیختگی وهم با خطاهای ادراکی تا بدان حدّ است که در معرفت شناسی قدیم، در موارد بسیاری نام قوّة واهمه، همراه با بار معنایی «خطای در ادراک» بوده است. ملاصدرا نیز در ابواب و مسائل مختلف، چنانچه تصمیم بر نقد نظریهای نادرست داشته، اعتقاد به آن نظریه را منتسب به وهم نموده و از عناوینی چون «إظلام وهم و إشراق عقل»، «وهم و کشف»، «إزالة وهم»، «وهم و إزاحة» و ... استفاده کرده است.
در بسیاری از موارد، وهم انسانى احکامى را که در محسوسات جریان دارد و درست است، در امور نامحسوس و معقولات جریان میدهد و همان حکمى را که در باب محسوسات مطرح کرده، دربارة معقولات نیز طرح میکند؛ و بدیهى است که این امر نادرست است (سهروردی، 1375، ج2: 42). چنین احکامی که از وهم انسان، در حیطة امور غیر محسوس صادر میشود، وهمیّات یا موهومات نامیده میشود.
5: مدل مفهومی نگاه توسعهای به جایگاه وهم در گستره وجود انسان و حیوان
نفس حیوانی همان وهم است.
|
وهم، رئیس مطلق بر همة قوای حیوانی
|
وهم، رئیس قوای ادراکی حیوان
|
وهم، قوهای در کنار سایر قوای ادراکی
|
احکام وهم در حیطة محسوسات ـ در صورتی که عقل شاهد بر آن باشد ـ صحیح است و تا هنگامی که وهم در این حوزه عمل میکند مورد تأیید است؛ مانند آنکه وهم حکم کند این دو جسم (دو جسم خاص)، در وقت واحد، در مکان واحد، یافت نمیشوند. عقل، وهم را در حکم بر این مطلب یاری مینماید؛ بدین نحو که خود عقل، بر این گزارة کلّی حکم میکند که «انّ الجسمین مطلقاً لا یوجدان فی مکان واحد فی وقت واحد» (حلّی، 1371: 269-270). و این در حالی است که حکم وهم، در صورتی نادرست است که بخواهد با همان اسلوبی که در حیطة محسوسات حکم مینماید، در حیطة غیرمحسوسات نیز دخالت کند (الشهرزورى، 1372: 123). به عبارتی، گاهی وهم از حیطة عمل خویش تعدّی میکند و به معقولات تعرّض میکند. حکم وهم در حیطة محسوسات مبنی بر «همة اجسام زمانمندند» صحیح است ولی تعرّض به حیطة معقولات و حکم وهم به اینکه «همه موجودات زمانمندند» نادرست است.
ملاصدرا، در «مبدأ و معاد»، قوّة وهم را از قوایی دانسته که با قوّة عاقله منازعه میکنند؛ در انسان چیزی هست که با عقل منازعه میکند (صدرالدین شیرازی، 1354: 249). غلبة شیطان بر بیشتر مردم نیز از این رهگذر است که شیطان، قوای بدنی را مسخّر خود میگرداند؛ خصوصاً قوّة وهمیه را (صدرالدین شیرازی، 1354: 197). در ادامه، در بررسی رابطة اعضا و قوا با عقل، صدرالمتألهین همة آنها را مطیع و فرمانبردار عقل خوانده مگر وهم را (صدرالدین شیرازی، 1354: 197). اینجاست که نقش اساسی وهم در بسیاری از ادراکات و افعال انسان فهم میشود.
تبیین واضحتر جایگاه وهم در غلبة شیطان بر مردم، در ذیل بحث خواطر (الهام ملک و وسواس شیطان) ممکن است. «خواطر» جمع «خاطر» است و مراد از آن، ادراکاتی است که بر نفس عارض میگردند؛ خواه تازه پدید آمده باشد و یا آنکه به صورت یادآوری و یا بازگردانیدن آن باشد (صدرالدین شیرازی، 1363: 154). خواطر، نقش مهمی در افعال انسان ایفا میکنند. خواطر، محرّکات ارادهاند؛ زیرا نیّت و عزم و اراده بعد از آن است که منویّ در خاطر آمده باشد. بنابراین خواطر مبدأ افعالاند. به عبارتی، خاطر محرِّک رغبت میباشد، و رغبت محرّک عزم و نیّت، و نیّت محرّک اعضاست (صدرالدین شیرازی، 1354: 200).
خاطر منقسم میگردد به آنچه داعی بر خیر و نیکی است (یا آنچه در آخرت نافع است)؛ و آنچه داعی بر شرّ و بدی است (در آخرت مضرّ است). لذا با دو خاطر مختلف مواجه خواهیم بود: خاطر محمود که مسمّی به «الهام» است؛ و خاطر مذموم که به نام «وسواس» شناخته میشود (صدرالدین شیرازی، 1366ـالف، ج5: 227؛ همو، 1354: 200؛ همو، 1366ـب، ج1: 245). مبدأ خاطری که به سوی خیر و نیکی میخواند، «فرشته» (ملک) نامیده میشود؛ و مبدأ خاطری که به سوی شرّ و بدی میخواند، «شیطان» خوانده میشود (صدرالدین شیرازی، 1363: 154؛ همو، 1354: 200).
بنا بر نظریة اصالت وجود و ذومراتب بودن آن، ملاصدرا معتقد است که وجود دارای ظهور و بطون است؛ بنابراین برخی از مراتب وجود باطنیتر از برخی دیگر است. بر این اساس، انسان برای ارتباط با جنیان و ملائکه، به قوای ادراکیای نیاز دارد که به واسطۀ آنها بتواند با مراتب درونیترِ وجود ارتباط یابد. این قوا، نسبت به قوایی که مربوط به امور مادی هستند درونیترند؛ و ملاصدرا، از آنها به قوة واهمه و عاقله تعبیر میکند. او معتقد است که به سبب سنخیّتی که شیطان با وهم دارد و ملک با عقل، انسان به واسطة قوّة واهمة خود با شیطان ارتباط برقرار کرده وخواطر شیطانی را درک میکند؛ و به وسیلة قوة عاقله با ملائکه مرتبط شده و قادر به دریافت خواطر رحمانی میگردد (اکبری و رضائیان، 1390: 56-57).
بنا بر دیدگاه ملاصدرا در باب وسواس شیطانی و وهم، میتوان مدل مفهومی ذیل را ارائه کرد.
6: مدل مفهومی تقابل وهم و عقل در دریافت وسواس و الهام و تحقّق افعال
2ـ2ـ3ـ لذّتجویی قوّة وهم
همچون بحث پیشین پیرامون قوّة خیال، طبق نظرات ملاصدرا، هر کدام از قوا لذت خویش را داراست و آن را طلب میکند. در این میان، لذّت قوّة واهمه، رجا و تمنّی (امید و آرزو) است (صدرالدین شیرازی، 1981، ج9: 127؛ همو، 1360: 250).
حکیم سبزواری، منشأ و مبدأ آرزوهای دنیوی و ترسهای بدنی را قوّة وهم دانسته و ترس از مرده را در حالی که جماد و بیحرکت است، مثال میزند یا ترس از تاریکی در حالی که تاریکی سلب ملکة نور است؛ و تأثیری برای سلب، مفروض نیست (سبزواری، 1369-1379، ج1: 342). بر همین اسلوب، آرزوطلبی منشأ پارهای از خطاهای معرفتی میگردد؛ البته همین آرزوطلبی را ـ مستقل از اینکه آنچه بدان میخواند خطاست و یا خیرـ میتوان به تنهایی منشأ بسیاری از تمایلات و افعال در نظر گرفت.
نتیجهگیری
1ـ خیال از حواس باطنی است که نقش اصلی آن در فرآیند صدور فعل، ذخیره سازی صور حاصله است. بر این مبنا، خیال دارای روابط چند سویه با دیگر قوای مدرکه باطنی (دریافت، حفظ و در اختیار نهادن صور) میباشد.
2ـ قوّه خیال، رابط بین محسوسات و معقولات است و اگر نقش خود را در این باره ایفا نکند، این پیوند قطع میگردد و هیچ محسوسی معقول و هیچ معقولی محسوس نمیشود. ملاصدرا از این هم فراتر رفته و استنباط معانی مجرد را برای نفس، از مجرای خیال دانسته است.
3ـ خیال، نقش ملکهای نفسانی را در حفظ صور محسوسات دارد و این عملکرد قوّة خیال، انسان را از انجام فعل جدید در جهت کسب صور مورد نیاز مستغنی میگرداند.
4ـ ملاصدرا، در تبیین فرآیند صدور افعال انسان، در موارد متعددی به دادههای خیالی به عنوان مبدأ افعال اشاره کرده است. این قوّه، مبدأ ابعد در افعال عبث، گزاف، عادی، طبیعی و مزاجی است.
5ـ لذّت قوّة خیال، تصوّر مستحسنات است، و آن را مطلوب میشمارد و همین امر، منشأ صدور بعضی از افعال میگردد.
6ـ در تبیین حیطة عمل و تسلّط قوّة وهم با رویکردی توسعهای، میتوان جایگاه این قوّه را از «قوهای ادراکی در کنار سایر قوای ادراک باطنی» ارتقا داد و آن را «مسلّط بر تمام قوای حیوانی» و در نهایت، وهم را «همان نفس حیوانی» دانست.
7ـ قوّة وهم، منشأ ایجاد خطاهای ادراکی بسیاری است. وهم، در بسیارى از موارد، احکامى را که در محسوسات جریان دارد و درست است، در امور نامحسوس و معقولات جریان میدهد. چنین احکامی (وهمیات یا موهومات) که صادر از وهم انسان میباشند، در حیطة امور نامحسوس نادرست میباشند. بر همین اساس، غلبة شیطان بر بیشتر مردم از این رهگذر است که شیطان، به علّت سنخیت خود با وهم، آن را مسخّر خود میگرداند و بدین ترتیب، وهم مجرای دریافت خواطر مذموم (وسواسها) میگردد. اینجاست که نقش اساسی آن در بسیاری از ادراکات و افعال انسانها فهم میشود.
8ـ لذّت قوّة واهمه، رجا و تمنّی است. آرزوطلبی خود منشأ پارهای از خطاهای معرفتی و صدور بعضی افعال است.
پینوشتها:
[i]- در این باره، همچنین نک: (صدرالدین شیرازی، 1422: 283؛ همو، 1981، ج2: 251؛ همان، ج6: 354-355).
[ii]- در انسانهای مادیگرا نیز با توجّه به انقطاع از عالم بالا و پناه بردن به عالم طبیعت و محسوسات، نقش این خیال، با اختزان صورت محسوسات، بارزتر مینماید.
[iii]- «إن العشق هو إفراط الشوق إلى الاتّحاد» (صدرالدین شیرازی، 1981، ج7: 177).
[iv]- در موارد دیگری نیز به حضور وهم در میان مبادی افعال تصریح شده است (صدرالدین شیرازی، 1360: 189؛ همو، 1363: 503).
[v]- تفصیل بیشتر این مدّعا را در عبارات حکیم سبزواری میتوان دنبال کرد؛ نک: (سبزواری، 1360: 657).
|